دلم تنگ است در این شبها یقین دارم نمیدانی
تو از چشمان غمگینم نگاهم را نمیخوانی
چرا در حقم اینگونه تو بی رحمی و دلسنگی
منم اینجا به یاد تو برای که تو دلتنگی
برای هر نگاه تو فروشم دار دنیا را
جدا گشتی ز من اکنون ببین تو کار دنیا را
سراسر رنج و درد و غم لانه کرده در آغوشم
منم آن شمع رو به باد که بی عشق تو خاموشم
ز دستم زندگی رفته نمیدانم شب است یا روز
که من خسته ز دیروزم ولی خسته ترم امروز