درد تنــــــــــهایی کشیـــــــــــــدن
مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگیروی کاغذِ سفید
شاهــــــــــکاری میسازد به نامِ دیــــــــــــوانگی...!
و من این شاهکارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم
خـــــــــــریــــــــــــده ام...
تو هر چه میخواهی مرا بخوان
دیـــــــــــــوانــــــــــــــه
خـــــــــــود خــــــــواه
بی احــــــساس.......
نمیـــــــفروشــــــــم..!
کم طاقتی عادت آن روزهایت بود.
این روزها برای گرفتن خبری از من عجیب صبور شده ای عزیزم!!!
خدایا یک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکار
دردهایی هست که نمی شود فریادشان کرد،
نمی شود درمانشان کرد،
نمی شود به کسی گفتشان....
نمی شود بغضشان کرد ....
فقط باید در تنهایی تحملشان کرد...
دلگیرم از تنهایی های مکرر . . .
از مردمانی که بودنشان را ادعا میکنند . . .
و از زمانه که محبت طلب کردم و هیچ نبود .. . .نه دستی . . .نه دوستی . . .
و باز تنهایی...!!!
رفتی وندیدی که چه محشرکردم بااشک تمام کوچه راترکردم وقتی که شکست بغض تنهایی کن وابستگییم رابهتوباورکردم پس ازمرگم بیاای نوبهارم بیاباجمع خوبان برمزارم کمرخم کن. ببوس سنگ مزارم که من درزیرخاک چشم انتظارم گاهی حرفهاوزن ندارند
حالا که رفتنی شده ای باشد .. قبول ..لااقل این را بدان
آهن قراضه ای که چنان گرم گرم می تپید
دلم بود نامهربان.
بعضی وقتهــا…
از شدت دلتنگیــــ ،
گریهــ کهــــ هیچ…!!!
دلـت می خــوآهــَد ؛
هــآی هــــآی بمیــــری…!
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0